بررسی پیشینه مشاجره کوچیان و مردم مناطق مرکز

عنوان افغانستان برای سرزمین ما که بیش از دوازده قرن به نام خراسان یاد می شد،به قتل نادر شاه افشار، در سال 1160 ه.ق در قوچان و جدا شدن بخشی از سپاهیان وی به فرماندهی احمد شاه ابدالی و اعلام حکومت مستقل در قندهار،بر می گردد. واز آن تاریخ تا سال 1357ه.ش قدرت سیاسی در افغانستان منحصراً در دست قوم افغان(پشتون)بود.
 در تمام این دوره ی حاکمیت پشتونها ،تمام مظاهر اجتماعی و فرهنگی پشتونی در کشور از حرمت و رسمیت برخوردار بود و دیگر اقوام و باشندگان، از کوچکترین حقوق انسانی محروم بودند.و کمترین مخالفت با این وضعیت وحشت بار عواقب ناگواری در بر داشت؛چنانکه نیمی از جمعیت هزاره ها در پی شورش بر علیه عبد الرحمان خان جان خویش را از دست دادند. دولت مداران مستبد افغانستان با رویکرد متعصب مذهبی, سیاست های ذیل را در گذشته اعمال می کردند:

1 ـ نابود سازی مذهبی.

2 ـ ممنوعیت مراسم مذهبی.

3 ـ بازداشت و اعدام رهبران مذهبی.

4 ـ تبعید و اسکان پیروان مذاهب دیگر در مناطق نامطلوب.

5 ـ تجزیه جغرافیایی و اداری مناطق شیعه نشین،و نیز راندن(کوچاندن) ایشان از مناطق سکونت خویش

6 ـ استثمار اقتصادی.
اعمال این سیاست ها, همواره شورش ها، قیام ها و تشنج در میان پیروان دو مذهب عمده کشور (شیعه و سنی) را در پی داشته و عامل رشد ناامنی و بی اعتمادی در میان شهروندان این کشور گردیده است؛ اما ساختار نظام سیاسی در گذشته به گونه ای بوده که اتخاذ سیاست های قوم مدارانه و مذهب مدارانه را در دولت نهادینه کرده بود و از «قومیت» و «مذهب» به عنوان منابع مشروعیت ساز سود می جست. عدم فراگیر بودن دولت های پیشین سبب می گردید تا آنها بر باور قوم حاکم و نیروهای انسانی آنها در ساختار دولت تکیه کرده و از مذهب حنفی به مثابه مبنای مشروعیت قدرت استفاده کنند و این امر گر چه می توانست ثبات سیاسی را برای خانواده حاکم تا حدودی در پی بیاورد، اما در سطح کشور در میان اقوام و مذاهب دیگر، تبدیل به عنصر فقدان مشروعیت می گردید. در این کشمکش و تعارض نظری و مفهومی،دولت استفاده از زور و اجبار را به عنوان مهم ترین ابزار استمرار قدرت برگزیده بود.[1]
با نگاهی گذرا و مطالعه تاریخ اجتماعی افغانستان،خواهیم دید که،ماهیت و اساس تاریخ کشور مان،(بویژه از عصر عبدالرحمن خان تا سقوط امارت اسلامی طالبان)آکنده از آوارگی ها ،چپاول ها ، حق کشی ها ، اسارت ها ، قتل ها، بیگانه پرستی ها ، تبعیضات  وجنگ های بی حاصل است؛ که این امور خود سبب تشدید اختلافات مذهبی ،کوچاندن اجباری مردم از سر زمین و منازل شان ، رکود اقتصادی ، نابودی زیر بنای اجتماعی جامعه ، ویرانی کشور و انحصار حاکمیت های طبقاتی ، تک قبیله ای ، تک خاندانی و تک فردی وغیره گردیده است.
 و باهزار تاسف فراوان؛ که گوشه هائی از  این « ماهیت سیاه تاریخ » با تفکر ، کنش ها،ورفتارها هنوز هم با اشکال کهنه و نو ادامه دارد و دامنه آن با وجود تشکیل حکومتی برپایه آرای عمومی مردم و در حضور نیروهای ائتلاف بین المللی در افغانستان قابل نمود و شناسائی می باشد؛از جمله این موارد می توان به مسئله عشایر(چادر نشینان) ویا همان کوچیان افغانستان و بر خوردخشونت بار ایشان با مردم مناطق مرکزی افغانستان (هزاره ها)و سکوت دولت و نیروهای بین المللی در قبال این امر در ماههای اخیر اشاره کرد.
 از آنجائی که مسئله کوچیان و برخورد ایشان با مردم مناطق مرکزی از گذشته های دور تا به امروز همواره تداوم داشته وهر یک از دولتهای گذشته به نحوی سعی می کرد، بااستفاده از کوچیان ضربات بیشتری بر شیعیان و هزاره ها جهت خاموش کردن حرکتهای ضد استبدادی و مساوات طلبانه ایشان وارد آورد،این مشکل همواره برای ساکنان مناطق مرکزی مطرح بوده است.
 برخلاف ایران، در افغانستان، افراد کوچ نشین از گذشته تا به امروزبه طور آشکار با خود اسلحه حمل می کنند و تصور سنتی غارتگر بودن آنهاتا هنوز پابر جاست.ایلات پشتو در حکومت از موقعیت مناسبی برخوردارند؛ زیرا آنها با سلطنت حاکم هویت مشترک قومی دارند و در گذشته حکومت از آنها به عنوان متحد سیاسی بهره برداری می کرد.[2] درگیریهای سالانه میان کوچیان و هزاره هاسبب کشته شدن تعدادی از دو طرف و نیز از بین رفتن زمینهای کشاورزی ساکنان و نیز تلفات حیوانی برای کوچیان گردیده است.در این نوشتار سعی گردیده نگاهی کوتاه به پیشینه ی منازعه ی کوچیان بر سر مراتع مناطق مرکزی با ساکنان بومی منطقه ؛ونیزبه ارائه راهکارهای به نظر آمده برای حل این مسئله و روی ندادن مصایبی چون بهسود اشاره گردد.

چادرنشینی:
 یکی‌ از صور کوچ‌نشینی‌ با شیوه زندگی‌ و اقتصاد سنّتی‌ شبانی‌، که‌ ترکیبی‌ است‌ از عادات‌ و فنون‌ گوناگون‌ بهره‌برداری‌ از امکانات‌ طبیعی‌ محیط‌ زیست‌ نامطلوب‌ چون‌ بیابانها، کوههای‌ بلند و غیره‌.
 بااین‌ تعریف‌، زندگی‌ چادرنشینی‌ بر مبنای‌ اهلی‌ کردن‌ و پرورش‌ دام‌ است‌ و لازمه آن‌، دسترسی‌ به‌ مراتع‌ سبز، و یافتن‌ مراتع‌ سبز در طول‌ سال‌ نیازمند کوچ‌ است‌. مرتع‌ و هوا عامل‌ تعیین‌کننده زمان‌ کوچ‌ است‌ .در این‌ نوع‌ از معیشت‌، آرامش‌ خاطر چادرنشینان‌ به‌ سیری‌ و سلامت‌ دامها بستگی‌ دارد.
 فعالیت‌ اقتصادی‌ و نوع‌ مسکن‌ چادرنشینان‌ با شهرنشینان‌ و روستانشینان‌ متفاوت‌ است‌ و انتظام‌ اجتماعی‌ درونی‌ ویژه‌ای‌ دارد. همین‌ امر بُعد سیاسی‌ خاصی‌ به‌ آن‌ می‌دهد که‌ مستعد ایجاد نوعی‌ ساخت‌ قدرت‌ در مقیاس‌ یک‌ جامعه کل‌ است‌ که‌ گاهی‌ تعارض‌آمیز، گاهی‌ مکمل‌ یکدیگر و گاهی‌ مقید و تبعی‌است‌. همه اعضای‌ هرم‌ جنسی‌ و سِنی‌ یک‌ نظام‌ چادرنشینی‌ شبانی‌، به‌ صورت‌ نظام‌یافته‌ و متشکل‌ در یک‌ مجتمع‌ تعاونی‌ تولید و مصرف‌ و حمله‌ و دفاع‌، به‌ منظور هدایت‌ گله‌های‌ دامهای‌ اهلی‌ برای‌ فرار از شرایط‌ نامساعد اقلیمی‌ و یافتن‌ مراتع‌ و آبشخورهای‌ طبیعی‌، مسافتهای‌ طولانی‌ را طی‌ می‌کنند. در این‌ نظام‌، خانواده‌ هسته اصلی‌ است‌. از گسترش‌ خانواده‌، دسته‌ و تیره‌ شکل‌ می‌گیرد؛ تعدد تیره‌ها، طایفه‌ را به‌ وجود می‌آورد؛ کثرت‌ طوایف‌، ایل‌ را می‌سازد؛ افزونی‌ ایلها، ایلات‌ * و عشایر * یک‌ ناحیه بزرگ‌ را به‌وجود می‌آورد .
 مشخصه‌های‌ عمده معیشت‌ چادرنشینان‌ عبارت‌ است‌ از: نگهداری‌ و پرورش‌ دام‌، اتکا بر اقتصاد مبتنی‌ بر تولیدات‌ دامی‌، توزیع‌ نابرابر دام‌ بین‌ خانوارها، نظام‌ ثابت‌ و منسجم‌ تقسیم‌کار بین‌ زن‌ و مرد، سازمان‌ اجتماعی‌ منسجم‌ و ساختار سیاسی‌ تمرکز یافته‌ و دارای‌ سلسله‌ مراتب.
 انباشت‌ اطلاعات‌ و آگاهیهای‌ عینی‌ و کسب‌ تجربه‌های‌ مکرر و بهره‌برداری‌ مفید از آنها به‌ نفع‌ گروه‌، موجب‌ می‌شود تا پیران‌ قوم‌، ریش‌سفیدها و بزرگ‌ترها از منزلت‌ برتر برخوردار شوند.
 چادرنشینان‌، با استفاده‌ از آبشخورها و مراتع‌ طبیعی‌ در فصول‌ سال‌، از طریق‌ کوچهای‌ افقی‌ (بیابانی‌) و عمودی‌ (کوهستانی‌) به‌ پرورش‌ دامهای‌ کوچک‌ (گوسفند و بز) و بزرگ‌ (شتر، گاو و گاومیش‌) و سازماندهی‌ آنها در گله‌ها می‌پردازند و نیازهای‌ زیستی‌ خود را برطرف‌ می‌کنند. بیشتر کوچ‌نشینان‌ جهان‌ اسلام‌ از این‌ گونه‌اند.
 جمعیت‌ رو به‌ افزایش‌ چادرنشینان‌ بدوی‌ ــ که‌ بنا بر تقسیم‌بندی‌ هانری‌ تراس‌ یا گوسفنددار بودند یا شتردار یا اسب‌دار ــ سبب‌ می‌شد تا به‌ مراکز زندگی‌ یکجانشینی‌ هجوم‌ آورند. دسته‌های‌ گوسفنددار به‌ آسانی‌ جذب‌ زندگی‌ شهری‌ می‌شدند ،ولی‌ دسته‌های‌ اسب‌دار و شتردار به‌ مقابله‌ و هجوم‌ می‌پرداختند.   فتوحات‌ چادرنشینان‌ بدوی‌ اغلب‌ با غارت‌ و تخریب‌ روستاها و شهرهای‌ کوچک‌ همراه‌ بود و روستاییان‌ جز ادغام‌ در شیوه معیشتی‌ چادرنشینی‌ مهاجمان‌ چاره‌ای‌ نداشتند و این‌ فرایند گاه‌ به‌ انهدام‌ زندگی‌ یکجانشینی‌ و روستایی‌ می‌انجامید، چنان‌که‌ بسیاری‌ از روستاهای‌ دشتهای‌ حاصلخیز جای‌ خود را به‌ خیمه‌های‌ صحراگردی‌ دادند.
 کانون‌ و موطن‌ اصلی‌ فرهنگ‌ چادرنشینی‌ کمربند بین‌ ْ25 و ْ40، به‌ویژه‌ بین‌ ْ30 و ْ35 عرض‌ شمالی‌ و در واقع‌ مناطقی‌ است‌ که‌ بارندگی‌ سالانه آنها زیر پانصد میلیمتر است‌ و از افریقای‌ شمالی‌ تا آسیای‌ مرکزی‌ و غربی‌ کشیده‌ شده‌ است‌. این‌ مناطق‌ از نظر پوشش‌ گیاهی‌، عموماً استپهای‌ بوته‌زارند .
 انواع‌ چادرنشینی‌:

1.     چادرنشینی‌ از نوعِ تمام‌ عیار آن‌ (فقدان‌ مسکن‌ ثابت‌ و حتی‌ فقدان‌ تصور ذهنی‌ از قلمرو و سرزمین‌) شروع‌ می‌شود و به‌ زندگی‌ یکجانشینی‌ روستایی‌ می‌انجامد. در این‌ طیف‌ گسترده‌، انواع‌ چادرنشینی‌ ــ بر مبنای‌ محیط‌ جغرافیای‌ (نیمه‌صحرایی‌، استپی‌، کوهستانی‌) و نوع‌ دامهایی‌ که‌ نگهداری‌ می‌شود (شتر، گاو، گوسفند و بز، و رمه‌های‌ مختلط‌) ــ وجود دارد. چادرنشینان‌ بیابانها اصلی‌ترین‌ پرورش‌دهندگان‌ شترند. قرارگاه‌ ثابت‌ فصلی‌ ندارند، ولی‌ بارندگیهای‌ ناگهانی‌ و سبز شدن‌ اطراف‌ مسیرهای‌ آب‌ موجب‌ می‌شود تا چادرنشینان‌ مدتی‌ در این‌ نواحی‌ سبز توقف‌ کنند .

2.     نیمه‌ چادرنشینان؛ بیشتر آنان‌ در مناطق‌ خشک‌ نزدیک‌ به‌ ساحل‌ در افریقای‌ شمالی‌، با حد متوسط‌ سیصد میلیمتر باران‌، که‌ به‌ آنها تِل‌ می‌گویند، زندگی‌ می‌کنند. اهمیت‌ کشاورزی‌ در بین‌ آنان‌ در حد دامداری‌ و حتی‌ بیشتر از آن‌ است‌. نیازی‌ به‌ کوچهای‌ بلند ندارند (حداکثر بیست‌ تا پنجاه‌ کیلومتر). گاهی‌ در خانه‌ و گاهی‌ در چادر زندگی‌ می‌کنند. در سوریه‌، در بین‌النهرین‌ و واحه‌های‌ عربستان‌ مرکزی‌، چادرنشینانی‌ هستند که‌ فقط‌ در هنگام‌ درو و بذر افشانی‌ در خانه‌ها زندگی‌ می‌کنند و در بقیه سال‌ زیر چادر به‌ سر می‌برند.
چادرنشینان‌ شبان‌ و یکجانشینان‌ مجاورِ آنها، غالباً در نوار مرزی‌ فضای‌ زندگی‌ خود نوعی‌ تداخل‌ و همزیستی‌ دارند.چادرنشینان‌ مصرف‌کننده بزرگ‌ امکانات‌ محیط‌اند. مراتع‌ بیابانی‌ که‌ کاملاً خشک‌ می‌شوند، زمینهای‌ زیر آیش‌ زراعی‌ یا زمینهای‌ درو شده‌، مهم‌ترین‌ مراتع‌ چادرنشینان‌ دامدار می‌شوند. در این‌ صورت‌، کود طبیعی‌ دامها خسارتهای‌ وارده‌ را تا حدی جبران‌ می‌کند. امروزه‌، چادرنشینی‌، به‌ دلایل‌ گوناگون‌، به‌ سوی‌ یکجانشینی‌ می‌رود.[3]
 پراکندگی‌ عشایر‌ در جهان‌ اسلام:
 مسعودی‌(متوفی‌ 345 یا 346) ــ که‌ فصلی‌ از مروج ‌الذّهب را به‌ بادیه‌نشینان‌ اختصاص‌ داده‌ ــ ضمن‌ نقل‌ اقوال‌ رایج‌ در آن‌ زمان‌ در باره علل‌ پیدایش‌ بادیه‌نشینی‌ در میان‌ عرب‌، نوشته‌ که‌ آنان‌ جاهای‌ زمستانی‌ و تابستانی‌ برای‌ خود انتخاب‌ می‌کنند که‌ برخی‌ در فلاتها و برخی‌ دیگر در دشتهاست‌. وی‌ افزوده‌ است‌ که‌ هریک‌ از اقوام‌ عرب‌ جای‌ مخصوص‌ چون‌ دهناء، سماوه‌ و تهامه‌ و نَجْد و نواحی‌ دشتها و نیز آبهای‌ مخصوص‌ به‌ خود ــ چون‌ آب‌ عقیق‌، هباءه و امثال‌ آن‌ ــ دارند که‌ در آنجا گرد می‌آیند و هرگز از مکانها و آبهای‌ خود چندان‌ دور نمی‌شوند.[4]
در نظر بیشتر مغرب‌ زمینیان‌، شیوه بارز چادرنشینی‌ در مشرق‌ زمین‌، همان‌ شکل‌ چادرنشینی‌ «بَدْوی»هاست‌. از ویژگیهای‌ این‌ نوع‌ چادرنشینی‌ ‌: چادرنشینی‌ در بیابان‌، ‌راههای‌ تغییرپذیر و نامعلوم‌، و کوچهای‌ سالانه‌ای‌ که‌ مسافت‌ آنها گاهی‌ به‌ بیش‌ از 500 2 کیلومتر می‌رسد.
 چادرنشینی‌ در جهان‌ اسلام‌ از غرب‌ افریقا شروع‌ می‌شود و در جهت‌ شرق‌ به‌ پاکستان‌ و افغانستان‌ می‌رسد .که در افغانستان بیشتر شامل اقوام ذیل می گردد:
 گروه‌ بزرگ‌ پشتون‌ (افغانها) و تعدادی‌ بلوچ‌ و قبایل‌ فارسی‌ زبان‌ از قبیل‌ عربهای‌ شرق‌، قبیله تایمانی‌ از اویماقها و قبایل‌ کوچک‌ ساکن‌ جنوب‌ غرب‌ و غرب‌ افغانستان‌ (اویماقهای‌ تیموری‌ ، زوری‌ و غیره‌).[5]
 از زمان‌ غزنویان‌ (حک: 366ـ583) به‌ بعد، فلات‌ ایران ومناطق شرقی ایران‌ مطمح‌ نظر بسیاری‌ از چادرنشینان‌ آسیای‌ مرکزی‌ قرار گرفت‌ و به‌خصوص‌ از زمان‌ سلجوقیان‌( 429 تا اوایل‌ قرن‌ هشتم‌) به‌ بعد، این‌ اقوام‌ با داشتن‌ شیوه زندگی‌ چادرنشینی‌ به‌ سرعت‌ در سراسر ایران‌ پراکنده‌ شدند و در بلند مدت‌ توازن‌ جمعیت‌ هم‌ از جنبه‌های‌ قومی‌ و هم‌ از جنبه‌های‌ اقتصادی‌ به‌ نفع‌ چادرنشینان‌ تغییر کرد.حمله مغولان‌ و حاکمیت‌ آنها نیز جمعیت‌ چادرنشین را به‌ میزان‌ زیادی‌ افزایش‌ داد. زمینهای‌ کشاورزی‌ پیشین‌ اغلب‌ به‌ مرتع‌ تبدیل‌ شد و حکومت‌ ایلخانان‌ نیز به‌ روند فزونی‌ چادرنشینان‌ و کوچ‌روها کمک‌ کرد.[6]



عشایر در افغانستان:
  وقتی به افغانستان می نگریم،در می یابیم که تقسیم بندی دوگانه در زبان انگلیسی درباره کوچ نشین و کوچ نشینی وراه و روش زیست کوچ نشینان(1-مردمی با شغل پرورش دام که به نحوی با کوچ نشینی در پیوند نزدیک است.2-مردمی که قطع نظر از اشتغال به شکار، باغبانی یا رمه گردانی به یک روش خاص زندگی،یعنی کوچ نشینی می پردازند.)تا حدّی در واژگان محلی به چشم می خورد.در شرق افغانستان کلمات معادل کلمه « nomad» انگلیسی عبارتند از کلمه پشتوی «کوچِی kuchey» و کلمه فارسی «کوچیkuchi» که در ارتباط با کلمه «کوچ kuch» به معنی عزیمت و مهاجرت در فارسی هستند.این کلمه معرف مردمی است که در چادر زندگی می کنند و دایماًدر حال نقل و انتقال هستند(کلمه kuchiبه معنی خانه بدوش است).گروههایی که کولی وار زندگی می کنند، در این گروه جای نمی گیرند.در این صورت این کلمه معرف و منحصر به سیاه چادر نشینان عرب و پشتو است و در مقام مقایسه با دهنشین فارسی،یعنی کسی که در ده زندگی می کند؛ به کار برده میشود.گرچه معمولاًمفهوم رمه گردانی با کلمه کوچی همراه است، ولی این موضوع جنبه الزامی ندارد.کوچیها می توانند؛ اصلاً دروگر،گله دار،بازرگان و... باشند.در عین حال همه اینها کم و بیش دارای همان فرهنگ کوچی هستند.در بخش جنوبی افغانستان شرقی به سمت قندهار،کلمه کوچی درست مساوی واژه پوینداPowindah و پوانداpowanda به معنی چراننده(مشتق از کلمه پشتو پاول به معنی چرانیدن)به کار برده میشود.در زبان اردو و در ادبیات انگلیسی هند این کلمهPowindah عموماً به معنی کوچ نشینان افغانی(پشتو)و به خصوص به معنی کوچ نشینان تاجر استفاده می شود.وقتی شخص به سمت هرات می رسد، کلمه کوچی را به ندرت می شنود.در اینجا معمولاً به کوچ نشینان افغانی وگروههای ساکن با نیمه کوچ نشین خواه پشتو و خواه ایماق، که به طور وسیعی زندگی خود را از گله داری می گرانند،مالدار می گویند.در واژگان این منطقه بین دو کلمه کوچ نشین و روستا نشین تفاوت واضحی،آنطور که در شرق وجود دارد، نیست.[7]
  بنابراین کوچیان و یا همان عشایر به گروههایی از ساکنان کشور اطلاق می شود که عمده معاش خود را از طریق گله داری و چوپانی می گذرانند.در کشورهای نظیر افغانستان،ایران وکشورهای آسیای مرکزی از قدیم الایام جمعیت قابل توجهی به دامداری و دامپروری اشتغال داشته اند و این امر در تمامی ادوار تاریخی عمر کشور،و علی رغم همه حوادث تکان دهنده و دگرگون سازنده ای که پیش آمده،ادامه یافته است.
استناد به نوشته لورل کورنا تقریبا یک هفتم جمعیت افغانستان به شیوه چادر نشینی یا نیمه چادر نشینی زندگی می کنند. چادر نشینان واقعی خانه دائمی ندارند و زندگیشان را در سفر از محلی به محل دیگر و در چادر سپری می کنند.اما افراد نیمه چادر نشین خانه و مقر دائمی دارند که در مواقع خاصی از سال آنرا ترک می کنند.هر دو گروه با هدایت گله هایشان به مراتع تمام منطقه و داد و ستد در شهرها و روستاهای مسیرشان امرار معاش می کنند.[8]
 (به دلیل نبود سرشماری قابل اعتماد در افغانستان، افرادی نظیر مورخان، جامعه شناسان و اسناد تاریخی جمعیت هر قوم درین کشوررا تعیین می کنند. بنابرین هیچ کس نمی داند جمعیت کوچی های پشتون واقعا چقدر است.)
  معروف ترین گروه چادر نشینان افغانستان کوچیها[9]هستند که از نظر نژادی پشتون به شمار می روند.تا سال 1961 آنها در مسیر کوچ از مرز عبور کرده و به پاکستان می رفتند.و در آنجا پوست حیوانات و پشم می فروختند و کالاهائی برای فروش مجدد یا مصرف خودشان همراه می آوردند.منازعه ی مرزی در سال 1961 مانع عبور این افراد به پاکستان گردید،اما آنها کماکان به گشتن در اطراف مرز افغانستان ادامه می دهند.چادر نشینان به همان شیوه ای که طی قرنها زیسته اند؛به زندگی ادامه  می دهند و بیش از سایر اقوام افغانستان در مقابل تغییر و تحول مقاومت می کنند.آنها به شدت از زندگی شهر نشینی وجلوه های آن(نظیر علم،آموزش،بهداشت و...) اکراه دارند.در واقع یکی از نفرینهای مادران در حق دخترانی که سر براه نیستند این است:(الهی با یک شهرنشین ازدواج کنی).[10]
 کوچ عمودی(از کوه به دشت و برعکس)  تنها خاص افغانستان و چند کشور دیگر است. جامعه شهری، روستایی و عشایری سه جامعه‌ای هستند که در یک اقلیم جغرافیایی و تحت نظر یک  دولت مقتدر می‌توانند؛ وجود داشته‌باشند. از آن‌جا که زندگی عشایری در بسیاری از کشورها از بین رفته، خود این موضوع کنجکاوی بسیاری از گردشگران را جلب می‌کند تا با این نوع زندگی آشنا شوند.وبدین نحو برخی کشورها در صدد ایجاد توریسم عشایری هستند. عشایر افغانستان به همراه عشایر ایران، تاجیکستان، چین، شمال‌غربی آفریقا و کوه‌های کلیمانجار تنها عشایری هستند که کوچ عمودی(از کوه به دشت و برعکس) دارند و همین دست و پنجه نرم کردن با طبیعت متفاوت، شیوه‌ خاصی از سبک زندگی را برایشان پدید آورده که منحصر به فرد و در نوع خود شگفت‌انگیز است.ولیکن این امر نه تنها برای افغانستان به عنوان  یک عامل در آمد زایی مطرح نیست؛بلکه عشایر و کوچیان افغانستان همواره بزرگترین معضل برای هزاره جات و مناطق مرکزی افغانستان بوده است. در ماههای اخیردر استان «‌وردک»، یکی از استان‌های مرکزی افغانستان که شیعیان دربرخی از مناطق آن زندگی کرده؛واز راه کشاورزی و دامداری امرار معاش می کنند،با تهاجم گسترده کوچیان مواجه گردیده و زمینهای مزروعی و منازل آنان به آتش کشیده شده است. ازگذشته های دور تاکنون، هر ساله مردم این منطقه ودیگر مناطق مرکزی افغانستان برای حفظ چراگاه‌های خود، با عشایری (کوچیان)که سالانه از این مناطق عبور وتوقف می‌کنند و برای به‌دست آوردن مواد غذایی برای حیوانات خود، از مزارع محل عبور استفاده می‌کنند، درگیری داشته‌اند.
 عشایر ادعا دارند که این مسیر از سال‌های بسیار قبل، محل عبورو اقامت آنها بوده و مجوز را از پادشاهان گذشته افغانستان در اختیار دارند؛ در مقابل مردم منطقه نیز ابراز می دارند که تمام زحمات یک ساله آنها توسط اقوام کوچی(کوچی پشتون) از بین برده و به زور غارت می‌شود. دولت افغانستان تا به حال برای حل این مشکل که باعث ایجاد تحریکات قومی و مذهبی در بین مردم افغانستان می‌شود، عکس‌العمل کاملا جدی نشان نداده است وتنها در صدد است تا با اسکان کوچیان به این غائله پایان دهد. ولی باید دید دولت تا چه حد در اجرای این امر موفق خواهد بود تا بدین وسیله از تنش میان اقوام مختلف افغانستان با یکدیگر جلوگیری نماید.
 از سوی دیگر نمایندگان هر دو قوم نیز در پارلمان افغانستان، مشکلات را به دوش طرف مقابل می‌اندازد و به گونه‌ای، بر تشنج این مسئله افزوده می‌شود.به عنوان نمونه می توان به سخنان "عالم گل"یکی از نمایندگان کوچیها در مجلس طی ماههای گذشته، اشاره کرد که در طی سخنان خویش این قوم را(پشتون) باشندگان اصلی افغانستان خواند و اقوام دیگر درین کشور را "مهاجر" خطاب کرد.
 تصویب ماده ای در پیش نویس قانون انتخابات در فروردین ماه سال جاری که به کوچیان اجازه می دهد در تمام ولایات افغانستان حوزه های رای دهی داشته باشند و ده کرسی مجلس به آنان تعلق گیرد،می تواند شاهدی بر این مدعا باشد که دولت افغانستان نیزچندان تمایلی برای اسکان کوچیان ندارد.وحتی در صدد گرفتن امتیازات مختلفی برای ایشان می باشد.
مناقشه کوچیان و مردم مناطق مرکزی گرایش به کوچ نشینی و دوری گزیدن از یکجا نشینی یکی از تأثیرات مهم فرهنگی است که از پایان دوران باستان در نواحی کوهستانی جنوب و جنوب غربی آسیا مشهود بوده است.این روند تا هنگام زوال آن در روزگارمعاصر،قرنها ادامه داشته است.آخرین مرحله آن در کوهستانهای جنوب و جنوب غربی آسیا(افغانستان)تقریباً در صد سال گذشته به وقوع پیوسته است.در صورتی که کوچ نشینی در جاهای دیگر پیش از این رو به زوال گذارده بود.تا همین اواخر،بیشتر کوههای افغانستان موطن انحصاری جوامع انسانی یکجا نشین بود.اقتصاد معیشتی آنها متکی به کشاورزی،پرورش حیوانات به صورت کم وبیش متحرک بود.این جمعیتهای منزوی در پناهگاهشان در کوههای مرتفع زندگی مستقلی هم از نظر فرهنگی(مذهبی،زبانی)و هم از نظر سیاسی دارا بودند.این وضعیت در نیمه دوم قرن نوزدهم،هنگامی که تمامی جوامع کوهستانی تحت کنترل اُمرای کابل قرار گرفتند؛به سر آمد.عموماً می توان فرآیند کوچ نشینی کوهستانی را با گسترش اتحاد سیاسی افغانستان همزمان دانست.عشایر چادر نشین اغلب پس از کنترل مراتع ییلاقی توسط دولت،به طور منظم از آن استفاده کردند.[11]
 در افغانستان به دلیل استبداد و انحصار قومی- قبیله ای،که از گذشته به میراث رسیده است؛ کلیه بر نامه های سیاست، اجتماع و فرهنگ عمومی بافت قومی دارد و تمامی مسایل این کشور از این سنت نامیمون متاثر است.به عقیده بسیاری از صاحبنظران معضلی که دیروز و امروز برای مردم مناطق مرکزی و نیز خود کوچیان بوجود آمده ،به دوران امیرعبدالرحمن خان(1901-1880م)و سیاستهای مستبدانه و تجاوزکارانه وی باز می گردد.
 وی با هدف مقابله و شکست نیروهای مخالف خویش از پشتونهای غلزائی و دیگر مخالفان اقوام جنوب و جنوب مرکزی افغانستان ،ایشان را به مناطق مرکزی و نیز شمال کوههای هندوکش کوچانید.(1890تا1880م)جائی که دیگر اقوام افغانستان از گذشته های دور در این مناطق سکنا داشتند.(هزاره ها،تاجیکها ازبکها و...).[12]
 از این زمان بخشی از پشتونها به سمت مناطق مرکزی کوچانده شدند و زمینه را برای رقابت بر سر تصاحب اندک مراتع و زمینهای قابل کشت فراهم کرد.از سوی دیگرظلم و فشارهای فراوانی که از سوی حاکمان محلی و نیز طوایف کوچانده شده ی پشتون بر مردم وارد می شد،مزید بر علت گردیده؛سبب شورش مردم بومی منطقه (هزاره ها)؛شده و بر علیه استبداد داخلی وبی عدالتی های اجتماعی امیر عبد الرحمان به پا خاستند.واین به پا خاستن واعتراض سبب سرکوبی شدید هزاره ها در فاصله سالهای (1893تا 1891م)و کشته شدن عد ه زیادی از آنها گردید.[13]
 امیر عبد الرحمان قیام هزاره جات را مغلوب کرده و از این زمان به پشتونها در مناطق زندگی ایشان حق چرا واگذار کرد.از آن پس هزاره ها همواره به صورت مغلوب شده ها در سرزمینشان زندگی میکنند.و درگیری آنان با کوچیان تا به امروز ادامه داشته است.و سازمانهای نظامی و غیر نظامی کشور نیز که عمدتاًدر دست پشتونها بود،شدیداً از کوچیان در مقابل هزاره هاحمایت مکرد.

امیر در تاج التواریخ درباره سرکوبی هزاره ها و کمک مردمی می نویسد:«...در جنگهای طایفه هزاره و کافری،صداقت و وفاداری(ملت افغانستان{قبایل پشتون})خود را به درجه اکمل ثابت نمودند و ظاهر داشتند که منافع دولت مرا منافع خودشان می دانند.از این فقره نهایت مشعوفم که دسته دسته خودشان، متحمل مخارج خود به جهت جنگیدن با طایفه هزاره و کافری می رفتند و کسانی را که به مخالفت دولت من برخاسته بودند؛ دشمن خود می دانستند...».[14]
پس از تسلیم نهایی تمام هزاره جات به فرمان امیر از همکاری پشتونها به نحو مقتضی قدردانی و حق استفاده وسیع از مراتع متعلق به دولت، اعم از مراتع تصرف شده و مراتع تخلیه شده، از جمعیت،به آنان اعطا شد.[15]
 مرحوم فرهنگ درکتاب افغانستان در پنج قرن اخیردرباره سرکوب هزاره ها چنین می نویسد:
«...نیروی حکومت و سران ایشان بر مردم ملکی بیداد می کردند،اینها علاوه بر قتل و شکنجه مردان محارب و غیر محارب،بر زنان و اطفال هم ابقا نمی نمودند و ناموس زنان و دختران جوان را با کمال بی باکی مورد تعرض قرار می دادند.در هر منطقه که اردوی حکومت داخل می شد،پس از کشتار مردان؛پسران و دختران و حتی زنان جوان را اسیر می ساخت و به عنوان غلام و کنیز در شهرها به فروش می رسانید...».[16] از سوی دیگرنباید فعالیتهای استعماری انگلستان درافغانستان را از نظر دور داشت. گزارش کمیسیون سرحدی افغان و انگلیس درباره هزاره ها و هزارستان در فاصله سالهای 1889-1878م جالب توجه است.
 پی-جی میتلند در قسمتی از این گزارش می نویسد:«هزاره ها با وجود تنفرشان نسبت به پشتونها تدریجاًدر پادشاهی پشتون جذب می گردند.گر چه تا به حال هیچ کوشش جدی برای مطیع ساختن هزاره های مستقل به عمل نیامده است،ولی سرزمین آنان مطلقاً به روی پشتونها مسدود است.اما اگر افغانستان بخواهد خودمختاری خود را حفظ نماید بزودی باید آنان تحت کنترل در آورده شوند.»[17]
 این گزارش نشان می دهد تا قبل از حمله عبد الرحمان خان به مناطق هزاره جات ،این سرزمینهاکاملا در اختیار هزاره ها بوده و فقط اعمال سیاستهای تجاوزکارانه عبدالرحمان خان که به تحریک انگلستان صورت گرفت ،زمینه مشکلات آینده را فراهم ساخت.
 با شکست مقاومت هزاره ها در برابر امیر عبدالرحمان، دوره ی انزوا ی هزاره ها فرا رسید؛دوره ا ی که یک قرن طول کشید و طی آن هویت تاریخی و اراده سیاسی از هزاره ها گرفته شد.عده ی زیادی از هزاره ها به کشورهای ایران و پاکستان امروزی مهاجرت نمودندو برای همیشه در شهرهای کویته و مشهد ماندگار شدند. پس از این جنگ، مردم هزاره شرایط سختی را تجربه کردند.در این زمان بود که امیر به تقسیم اراضی و چراگاههای هزاره جات میان کوچیان مبادرت ورزیدوکوچیان اجازه یافتن تا سالانه رمه های خویش را در این مناطق بچرانند.
 کلاوس فردیناند در این باره می نویسد:  «بنای افغانستان جدید همراه با وحدت و تثبیت حاکمیت آن در کل کشور از سلطنت امیر شیر علی خان(1880-1863)شروع ودر زمان امیر عبد الرحمان(1880-1901)ادامه یافت.این تحولات نیز برخی تغییرات مهم را برای کوچ نشینان فراهم آورد.در سابق که ظاهراً کوچ نشینان کمتری وجود داشتند،ییلاقهای شرقی پشتوها منحصربه مناطق خود آنها بود،و کوچ نشینان فقط به حول و حوش سلسله کوههای مرکزی افغانستان می رفتند.فقط از 1892 به بعد که امیرعبدالرحمن خان هزاره جات را فتح کرد و آنرا زیر تسلط مستقیم خود قرار داد ما کوچ نشینان را به تعداد زیاد در هنگام تابستان در این بخشهای مرکزی کشور می یابیم.رویداد بعد از آن فتح به این صورت بود که که چرا گاههای هزاره جات میان قبایل مختلف کوچ نشین به عنوان پاداش همکاری آنها در این فتح و برای کسب اطمینان از عدم قدرت گرفتن مجدد هزاره ها تقسیم شد.امیر عبد الرحمان خان به شعب مختلف قبیله ای پشتون برای چراگاه های جدید شان در مناطق مرکزی تاییدیه رسمی (فرمان ferman)دادو این نظام که شامل تقسیم زمین بین هزاره ها و کوچ نشینان نیز می شود،با کمی تغییرات با قوت خود باقی است.»[18]
 مرحوم غبار نیز می نویسد:«...امیر در هزاره جات بین چراگاههای مردم هزاره و چراگاههای قبایل کوچی حدودی مشخص و معین نمود.»[19]
 پس از امیر،در دوره امیر حبیب الله خان که کاملا به خوشگذرانی و عیاشی مشغول بود،وزمام امور در اختیار درباریان و اطرافیان وی بود،وضع مالیاتهای سنگین و نیز ظلم و اجحافات فراوانی که سوی عاملین حکومت بر مردم وارد می گشت،سبب کوچ عده فراوانی از مردم ولایات شمالی ونیز ولایات مرکزی افغانستان گردید.[20]
دانیل بالان در مقاله ای تحت عنوان "کوچ نشینان و میزبانان یکجانشین در کوههای هندوکش مرکزی و غربی، افغانستان"،می نویسد:«...کوچ نشینانی که در گذشته هیچ ارتباطی با هزاره جات نداشتند و محلهای استقرار تابستانی آنها در دشتهای اطراف غزنی یا تپه های جنوبی اطراف دریاچه "آب ایستاده"بوده است،حق استفاده از مراتع را در زمان امیر حبیب اله خان(1919-1901)بدست آورند،وهنوز از مراتع دشت ناور استفاده می کنند...»[21]
 در چنین اوضاع و احوالی مسلماًپشتیبانی از چنین پروسه ای همچنان با شدت هر چه تمامتر جریان داشت. امان الله خان جانشین حبیب الله خان بانفی سیاست گذ شته به فرد نیک اندیش وطرفدار وحدت در میا ن اقوام و قبایل وهوا خواه اعتلای کشور معرفی شد. امارویکرد تجدد خواهی وتقلید گری وی از غرب سبب سقوط وی توسط حبیب الله خان کلکانی گردید. اما با روی کار شدن نادر شاه و خاندان نادری وضعیت تحمل ناپذیری بر هزاره ها وارد گردید.نادر خان جهت نفوذ هر چه بیشتر کوچیان در مناطق مرکزی دریافت حقوق گمرکی بر کالاهای ایشان را کاهش داد،منوط به اینکه آنان کالاهای خودرا در شهرها به فروش نرسانند.کلاوس فردیناند در این زمینه می نویسد:
«سیاست دولت، شاید اولین و مهمترین آنها سیاست نادر خان(1933-1929)تأثیر زیادی بر توسعه امور مختلف در نواحی مرکزی افغانستان داشت.واین دولت او بود که علاوه بر برقرار کردن نظارت بر بازار،به طور مستقیم و غیر مستقیم از ایلات سوداگر حمایت کرد.کالاهای کاروانی آنان تنها مشمول نصف حقوق گمرکی واردات عادی بود؛ مشروط بر این که این کالاها به داخل شهرها برده نشود.بعدها،حقوق گمرکی برای ایلات سوداگر هنوز هم کمتر شد.این سیاست گمرکی باید که به منزله تشویق قابل ملاحظه ای در زمینه توسعه بیشتر داد وستد کوچ نشینان در نواحی دوردستی مثل نواحی مرکزی افغانستان مفید افتاده باشد... از این طریق تمام مناطق مرکزی افغانستان یعنی نواحی هزاره جات و ایماقها تحت نفوذ فعالیتهای رو به گسترش سوداگران کوچ نشین قرار گرفت.این فرآیند از دهه 1890 به بعد،یعنی از زمانی که افغانستان مرکزی(ناحیه هزاره)پس از فتح و آرامش منطقه، طبق فرمان حکومتی به ییلاق آنان تبدیل گردید،صورت گرفت و تا سالهای اخیر به شدت ادامه داشت.»[22] در دوره حکومت خاندان نادری وپس از قتل نادر توسط عبد الخالق هزاره،استبداد حکومتی سیاسیون وشخصیتهای اجتماعی هزاره را با عناوین وبهانه های مختلف راهی زندان ها , سیاه چال ها  وتبعید گاه ها کرد .از جانب هاشم خان فرامینی برای ممنوع ساختن تحصیل جوانان مردم هزاره در موسسا ت تحصیلی، استخدام درنیروی پلیس و ادارات نظامی , اطلاعات , وزارت خارجه و ...صادر گردید ودر این دوره تا پایان سقوط سلطنت ظاهر شاه(جانشین نادر شاه) مردم هزاره ازسوی دولت بوسیله کوچیها،والیان ودیگر کار مندان محلی دولت در مناطق هزاره نشین  مورد ظلم ,تعدی ,چپاول وغارت مال و اموال قرار میگرفتند.[23]
 به عنوان مثال کوچی ها پارچه های بی کیفیت ونیز برخی اجناس غیر قابل مصرف را با شروع کوچ خویش به مناطق مرکزی آورده و با قیمتهای گزاف به مردم می فروختند و در صورت امتناع از خرید این اجناس،آنها را در قسمتی از ملک شخص رها می کردند و شخص صاحب ملک را مورد خطاب قرار می دادند که :(فلانی سال بعدبرای بهای این جنس فلان مقدار پول و یا روغن را باید به من بپردازی).
 سال بعد هر خانواده ناچار به پرداخت قرض نا خواسته خویش بودند. وبازهم صدها خانوار به دلیل فقدان استطاعت پرداخت؛دیارشانراترک میگفتند و آواره می گشتند.
 فردیناند می نویسد:«هزاره ها گندم،روغن و البسه بافته شده را تهیه می کنند و کالاهایی از قبیل،پارچه های ارزان پاکستانی و همچنین آبنبات،چای و خیلی اقلام دیگر را از بازار کوچ نشینان[24] بدست می آورند.و مهمتر اینکه هزاره ها با توجه به کمبود کم و بیش همیشگی پول نقد در نزد خود کالاها را به صورت نسیه و هم چنین بخشی با پیش پرداخت و بقیه با وعده پرداخت در آینده،دریافت می کنند،منظور کوچ نشینان از خرید فرآورده ها مواد مصرفی خودشان است؛ولی حتی در یک گستره وسیعتر برای حمل وفروش مجدد در شرق می باشد.در این داد و ستد و در مبادلات سود غیر خالص سالیانه کوچ نشینان هرگز کمتر از 100 درصد در سال نبوده و اغلب بیشتر از 200 درصد است.بها کالائی که هزاره از کوچ نشینان می خرد به ندرت نقدی پرداخت می شود،بدهی ثبت می شود و تصفیه آن تا سال بعد به تعویق می افتد.اغلب بدهی تبدیل به تعهد واگذاری گندم در سال بعد می شود؛و اگر تصفیه دیون بیش از یکسال طول بکشد،معمولاً به ازای هر سال دو برابریا سه برابر می شود و در پی این مطلب بین قیمت پیش پرداخت و جاری گندم تفاوت ایجاد می شود که پر منفعت ترین نظام برای کوچ نشینان می باشد.محور این داد وستد،بویژه در سالهای اخیر،پارچه پنبه ای ارزان بود.برای هزاره این نظام یک دور و تسلسل باطل است.زیرا در تصفیه حساب نهائی بدهی معوقه،کوچ نشینان ،گوسفند،گاو و در وحله آخر زمین را تملک می کنند.»[25]
 نوشتارگزاویه دو پلانول در کتاب کوچ نشینان و شبانان نیز در این رابطه قابل توجه می باشد:«...اگر چه روابط باهند-که در گذشته کوچ نشینها در زمستان تا دهلی می کشاند-از آغاز قرن نوزدهم تقلیل یافته است،تجارت با پاکستان همچنان برقرار است،هر چند حمل و نقل کاروانی تقریباً به طور کامل جای خود را به حمل و نقل با کامیونهایی داده که اغلب به کوچ نشینان تعلق دارند.این امر موجب شده کوچ نشینها به کمک روش مقروض کردن دهقانان و اخذ وثیقه،بتدریج بر املاک هزاره ها مستولی شوند.آنها در ازای طلب خود زمینی راکه چهار برابر یا بیشتر وام ارزش دارد گرو می گیرند.کوچ نشینها پس از 25 سال در صورتی که بدهی پرداخت نشود،خود به خود مالک زمین می شوند،هر چند که می توانند،از همان آغاز گرو گرفتن زمین ،آن را به مزارعه بدهند.»[26]
اصولاًپس از قتل عام هزاره ها در دوره امیر عبدالرحمان خان ،بواسطه وضع مالیاتهای سنگین،مردم مناطق مرکزی در فقر و بی چیزی شدیدی به سر می بردند.در قبال پرداخت این مالیاتها دولت از دادن کوچکترین امکانات به ایشان خوداری می کرد.وایشان را در محرومیت شدیدی نگه می داشت؛که ما امروزه می بینیم که ولایت بامیان با وجود میراثهای بزرگ بشری در آن جزو یکی از عقب افتاده ترین ولایات افغانستان محسوب می گردد.
 پس از کودتای ثور ۱۳۵۷، وتشکیل گروههای جهادی شیعه ،در مناطق مرکزی و فعل و انعالات سیاسی که پس از آن صورت گرفت، کوچیها امکان رفتن به هزاره جات  را نیافتند. اگر دوره طالبان را ازین رده خارج کنیم، تنها سال گذشته کوچیها با رفتن خویش به بهسود ، با مقاومت شدیدی مردم محل مواجه گردیدند.ولی متاسفانه در سال گذشته توجه ای نسبت به این مساله نگردید و همین امر سبب فجایع امسال در این منطقه گردید.
 به هر حال نباید این مطلب را از نظر دور داشت که،کوچیان خود قربانی سیاستهایی نابخردانه حکومتهای وقت بوده اند.با کمی تامل به زندگی فلاکت بار کوچیان به راحتی این امر قابل لمس می باشد.در واقع شاید بتوان گفت!!! اینان مظلومانی هستند که بواسطه سیاستهای قوم مدارانه حکومت بر مظلومانی مظلوم تر از خود ستم روا داشته و دارند.زندگی کوچی ها از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در وضعیت تاسف باری قرار دارد ودولت هیچ توجه خاصی به این بعد از زندگی آنان ندارد. هیچ دولتی به صورت جدی حاضر به واگذاری زمین ثابت و اسکان آنها نشده است.واگر به گفته خودشان فرمان مالکیت زمین به ایشان در مناطق مرکزی داده شده،بواسطه استفاده ایشان برای تحت فشار قرار دادن هزاره ها در همه ابعاد اقتصادی،سیاسی و... بوده است.نه اینکه خواسته باشند از مشکلات ایشان بکاهند.دولتهای خودکامه وقت با اعمال این سیاستها با یک تیر دو نشان زدند؛هم از فعالیتهای حق طلبانه هزاره ها و هم فعالیتهای رقابتی در عرصه قدرت دیگرقبایل پشتون جلوگیری کردند.یکی را با مراتع و زمینهای دیگران به واقع تبعیدو مشغول درگیری با ساکنان بومی و دیگری را با تعرض سالیانه سرکوب می کردند.
 نگاهی کوتاه به وضعیت جغرافیایی خشن ، کمبود زمین مزروعی ،پوشش گیاهی و... این مناطق می تواند تا به حدی شاهد این مدعا باشد.
 مونت استوارت الفنستون می نویسد:«منطقه هزاره نا هموارتر از منطقه ایماق است.نامزروع بودن خاک و دشواری اقلیم هر دو به یک اندازه منطقه را برای زراعت نا مساعد می سازد.اندک حبوبی که بر دره ای تنگ بذر افشانی می شود،پیش از به پایان رسیدن تابستان کوتاه به دست می آید و بخشی از ارزاق آنان را تامین می کند...»[27]
 ودر جای دیگر الفنستون،زمانی که به طبقه بندی جغرافیایی درباره افغانستان می پردازد و دره های افغانستان را باز می شمارد و به معرفی وضعیت جغرافیایی آن می پردازد،به نیمه شرقی کوهدامن در دامنه هندوکش اشاره می کند و می نویسد:«نیمه شرقی این منطقه مرتفع مسکن هزارگان است؛سرد و ناهموار و دشوارگذر.نقلطی از هموازیها اندکی زراعت شده است و تپه ها برهنه اند و خشک.»[28]
 ویا پی-جی میتلند درگزارش کمیسیون سرحدی افغان و انگلیس درباره هزاره ها و هزارستان در فاصله سالهای 1889-1878م می نویسد:«...هزاره ها مردمان زراعت پیشه و مالدار هستند.آنها به طور خستگی ناپذیری روی زمینهایشان کار می کنند،ولی اقلیم بر ضدشان است و در اکثر نقاط به مشکل،مقداری از انواع پست تر غله را برای زندگی بخور و نمیرشان فراهم می کنند.زمستان زود رس و سرما زدگی حاصلات برای هزاران خانواده هزاره وضعیت نیمه قحطی به بار می آورد...»[29]
 در جائی دیگر میتلند درباره منطقه بهسود می نویسد:«بهسود حاصلخیز ترین منطقه هزاره جات تلقی می شود.مقدار زیاد گندم و جو تولید می گردد،اما تعداد نفوس برای مساحت و طبیعت آن بقدری زیاد است که به مشکل می تواند مقدار کمی اضافه محصول بدست آید...»[30]

هزاره جات و عمدتاً در مناطق دایزنگی، در واقع شش ماه زمستان است. زمین های خشک و کم حاصل دارد. از درختان میوه به استثنای مناطق دای کندی و شهرستان خبری نیست. کوهها صعب العبور است؛ راهی که هزاره جات را به کابل وصل میکند، خاکی و حمل و نقل در آن خطرناک  است و این جاده در زمستان های طولانی هزاره جات، قابل استفاده نمی باشد.و مراتع ،به آن حدی نیست که بتواند محل چراگاه دهها هزار چهار پای ،کوچی ها گردد.
 عدم وجود و یاکمبودموهبتهای طبیعت در سالهای اخیر نمود خود را هر چه بیشتر در این مناطق نشان داده است و این امر فشار فراوانی بر مردم وارد آورده است. در سالهای نزدیک با برداشت بی رویه از گیاهان خودرو و نیز چراندن بیش از حد چهار پایان در این مناطق ،پوشش گیاهی از بین رفته و ما امروز شاهد کوهها و دره هائی برهنه از گیاه در این مناطق هستیم.به خصوص خشکسالیهای اخیر براین قضیه تاثیر فراوانی داشته است.از سوی دیگر بواسطه کمبود زمین قابل کشت،مردم بومی مجبورند ،همیشه در زمینهای خویش همان محصول سال قبل که معمولا گندم می باشد را کشت نمایندو همین عدم آیش زمین سبب کمبود محصول درهر سال می شود.با چنین اوضاعی عشایریا همان کوچیان که به ادعای خود فرمان شاهی برای چراندن گله های خود در این مناطق دارند،مشکل دیگری است که باید مردم بومی با آن دست و پنجه نرم کنند.کوچیان که در کوهها با کمبود علوفه مواجه اند به چراندن گله های خود در زمینهای مزروعی مردم مبادرت می ورزند و بدین وسیله کل زحمات یکسال دهقان نگون بخت را از بین می برند.
 در هر حال ،محرومیت ناشی از زندگی صحرا نشینی باعث شده که این بخش از مردم(کوچیان) افغانستان نتوانند به وضعیت مطلوب فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دست یابند. دست آنان همواره از امتیازات تحصیلی، اجتماعی و فرهنگی کوتاه بوده است. وعلت این امر چیزی نیست جز سیاست های حاکمان گذشته که در صدد از بین بردن حرکتها و جریانهای مخالف حکومت خویش بودند.
 سازمان دهی سرزمینی جوامع کوچ نشین افغانستان نمایشگر ناپایداری چشمگیری است.تحول مسیرهای کوچ،در افغعانستان به صورت چشمگیری مشاهده می گردد.که این جابجائی گاه به دلبخواه  خود کوچیان و گاه دولت صورت می گرفت؛و دولت افغانستان تاکنون هیچ اقدام جدی برای اسکان و سازمان دهی کوچ نشینان انجام نداده است .معدود فعالیتهای هم که در این زمینه صورت گرفته،بواسطه عدم برنامه صحیح با شکست مواجه گردیده است. [31]
 حال باید دید ؛دستور اسکان دادن کوچیها از سوی ریس جمهور افغانستان، تا چد حداز سوی دولت مورد توجه جدی قرار می گیرد و به آن عمل می گردد. حامد کرزی رئیس ‏جمهوری اسلامی افغانستان به ارگان‏های ذیربط در مورد اسکان کوچیان حکمی صادر کرده است. این حکم در مطابقت با ماده چهاردهم قانون اساسی قرار دارد.که به شرح زیر می باشد: (ماده 14 قانون اساسی :دولت براى انکشاف زراعت و مالدارى ، بهبود شرایط اقتصادى ،اجتماعی و معیشتی دهقانان و مالداران و اسکان و بهبود زندگی کوچیان ، درحدود بنیه مالی دولت ، پروگرامهاى موثر طرح و تطبیق می نماید. دولت به منظور تهیه مسکن و توزیع ملکیتهاى عامه براى اتباع مستحق ،مطابق به احکام قانون ودر حدود امکانات مالی،تدابیر لازم اتخاذ می نماید.)

1-وزارت زراعت و آبیاری غرض تامین معیشت و اسکان کوچیان، املاک قابل زراعت و مالداری مورد نیاز را در محلات مختلف و ولایت‏های کشور تثبیت نماید.

2- وزارت‏های اقتصاد و مالیه جهت تمویل پروژه‏های انکشافی، منابع مالی مورد نیاز را از طریق جلب مساعدت و همکاری مالی نهادهای داخلی، کشورها، موسسات و سازمان‏های بین‏المللی به منظور اسکان و قابل زرع ساختن اراضی بکر و بایر تنظیم نماید.

3-کمیسیونی به اشتراک نماینده‏گان با صلاحیت وزارت‏های مالیه، عدلیه، اقتصاد، امور داخله، احیا و انکشاف دهات، اداره مستقل ارگان‏های محل و ریاست عمومی انسجام امور کوچیان تحت ریاست وزارت زراعت و آبیاری با در نظرداشت حکم شماره 541 مورخ 31/1387 ریاست جمهوری اسلامی افغانستان میکانیزم توزیع زمین و اسکان کوچیان را ترتیب و بعد از طی مراحل تطبیق نماید.

با توجه مطالب ذکر شده ونیزبرای حل بسیاری از مشکلات افغانستان به خصوص مسئله کوچیان توجه به نکات زیر ضروری می نماید :

1- اولین عامل کلیدی برای داشتن کشوری با ثبات و طالب صلح ،حکومتی است که بتواند با وجود مشکلات پیچیده کار کند و برای مسائل مختلف راه حلهای سازنده و قابل اجرا بیابد.اگر چه حکومتهای خود کامه و مستبد می توانند دست کم مدتی از طریق ارعاب و زور به برقراری نظم بپردازند.
 ملل امروزی جهان درک می کنند که نظام مردم سالار،که در آنها شهروندان خود مسائل و راه حلها را تعیین می کنند،بهترین روش برای استقراروضعیتی پایدار است.ویژگی تاریخ افغانستان ،نوسان گسترده و فراوان بین حکومتهای مستبد و سرکوبگر مرکزی تا هرج و مرج بوده است و دراین بین هیچ گاه فرصتی برای بر قراری مردم سالاری حاصل نشده است.بنابراین نیاز است که دولت ؛به همه اقوام و باشندگان افغانستان فارغ از نژاد و قومیت از یک دید نگاه کند.و زمینه را برای رشدمردم افغانستان در همه زمینه ها فراهم کند.

2- برای داشتن کشوری با ثبات ،باید ،مردم قدرت دولت را قبول کنند.در حالی که این امر در افغانستان از نمود کمتری برخوردار است.با شکل گیری دولت در افغانستان بحث جمع آوری سلاح از میان مردم بوجود آمد.که متاسفانه دولت افغانستان در این امر کاملا ناموفق بوده است.
 بوجود آمدن حوادث اخیر در مناطق بهسود که متاسفانه منجر به کشته شدن عده ای از مردم بی گناه گردید نشان داد که واژه امنیت و صلح و آرامش برای مردم افغانستان معنایی ندارد.ودولت نتوانسته سلاحهای در اختیار مردم را از آنان باز ستاند.مادامی که دولت نتواند هزاران گروه کوچک و بزرگ را در بیابانها،کوهستانها،روستاهاو...را خلع سلاح نماید،نمی توان به روی ندادن فجایعی چون بهسود امیدوار بود.

3- نسبت به شناسائی اتباع افغانستان و نیز صدور اوراق شناسائی و شناسنامه برای تک تک شهروندان افغانستان اقدام گردد.و همه ساکنان افغانستان از امتیاز برابری حقوق شهروندی افغانستان و نیز همه از ثروتهای ملی و امکانات دولتی به نحو مساوی بهره مند گردند. کوچی ها حق زندگی دارند، اما حق پایمال کردن حقوق سایر اتباع کشور را به هیچ وجه ندارند.

4-هر چه سریعتر نسبت به شناسائی واسکان دائمی کوچندگان افغانستان بنا بر اصل 14 قانون اساسی در نقاط خالی از سکنه و در عین حال مناسب برای زندگی ایشان اقدام گردد.با اسکان کوچیها می توان بر بسیاری از مشکلات افغانستان فائق آمد.واین امر بدست نمی آید ،تا زمانی که دولت به طور علنی نسبت به منسوخ ساختن فر مانهای خصومت برانگیزوناعادلانه شاهان گذشته (هر چند وجاحت قانونی نداشته و ندارند)اقدام نماید. حامد کرزی پس از اعتراض شدید مردم نسبت به هجوم کوچیها به بهسود بعد از چند هفته، از کوچیان خواهش می کند که بهسود را «موقتا» ترک کنند. استعمال کلمه موقتا از طرف رییس جمهورمی تواند به این معنی باشد که وی خود فرمان ظالمانه عبد الرحمان خان و دیگردولتمردان مستبد گذشته را به عنوان یک سند قانونی دارای اعتبار می داند.

5-برای دستیابی به هدف اسکان دائمی عشایر(کوچیان)لزوم سرشماری در کشور واجب می نماید.برنامه سرشماری افراد و احصائیه دقیق که نه تنها یک اصل مهم در انتخابات عادلانه است، بلکه یک امر ضروری برای پیشبرد تمام برنامه های زیر ساختی در کشور نیز است، که هیچ گاه در افغانستان به طورجدی بدان توجه نشده است .تقسیمات اداری ولایات وولسوالیها قطعا مبتنی بر تعداد نفوس نیست.متاسفانه تقسیمات اداری در افغانستان در دوران حکمرانی دولت های خود کامه همیشه تبعیض آمیز و با نظرداشت منافع یک اقلیت حاکم بر جامعه بوده و هیچگاه بر روی منافع اکثریت عامه مردم توجهی مبذول نشده است.بنابراین لازم است تا دولت نسبت به سرشماری دقیق اقدامات لازم به عمل آورد.مورد اخیر می تواندعلاوه بر اینکه عدالت را میان تمام اقوام افغانستان به ارمغان بیاورد؛همچنین می تواند آمار دقیق کوچندگان افغانستان را نیزمشخص نماید.وزمینه را برای اسکان ایشان در مناطق مختلف با نظر داشت تعداد نفوس ایشان، فراهم نماید.

6- صادرات دام و فرآورده های آن از جمله کالاهای مهم صادراتی افغانستان به شمار می رود.بنابراین باید دولت تدابیری بیندیشد که با اسکان کوچیان لطمه ای بر تولید این کالای ضروری و مهم وارد نشود. پشتیبانی از بخش خصوصی در تشکیل مراکز صنعتی پرورش دام می تواند تا به حدی از لطمه خوردن به این بخش اقتصادی جامعه جلوگیری نماید.
 در هر صورت مساله کوچی ها معضل مهمی در کشور افغانستان به حساب می آید. دولت بجای حل موقت هرساله منازعات، بهتر است در صدد دستیابی به یک راه حل اساسی باشد. واین مهم باید خارج از دید قومی، زبانی و ... نگریسته شود و مساله با توجه به مشکلات ملی ،مورد تحلیل وارزیابی قرار گیرد. و فراتر از بحث امتیاز دهی و امتیاز خواهی مطرح شود.از سوی دیگر اسکان کوچیان می توان تا حد زیادی از نفوذ و گسترش ناامنی در کشور جلوگیری نماید.کوچیان افغانستان همواره در مرز بین افغانستان و پاکستان در حال تردد هستند و تردد ایشان سبب ورود افرادی از طالبان به افغانستان وتداوم ناامنیها ودرگیریها در کشور می گردد.
 در نهایت باید گفت ؛تعیین هیات و کمیسیونی که از طرف ریاست جمهوری موظف به رسیدگی امور کوچیها است،اقدام مناسبی به شمار می رود. اما نباید این مساله صرفا یک اقدام فصلی باشد؛ که هرساله پس از ایجاد منازعه و مشکل مطرح می گردد.؛و لازم است که یک فکر دائمی برای حل معضل کوچی ها صورت گیرد. حل مساله کوچی ها باید ، دائمی ، واقع بینانه و عاری از احساسات قومی و بهره برداری های سیاسی به نفع گروهی خاص باشد.
 وضعیت افغانستان در سالهای پس از طالبان همواره برای مردم توام با امید و بیم بوده است.تشکیل دولت در این کشور امیدوار کننده،ولی عدم رسیدگی و بی توجهی به مشکلات مردم در همه زمینه ها،وجود تعصبات قومی و مذهبی دراندیشه و فکر برخی از دولتمردان،فساد اداری و... همواره نوعی نااعتمادی و بیم از آینده را در ذهن تک تک مردم افغانستان بوجود آورده است.




کتابنامه:

1-سجادی، سید عبدالقیوم ،جامعه شناسی سیاسی افغانستان(قوم،مذهب و حکومت)،چاپ اول ،قم،بوستان کتاب،1380

2- روزمان و پائولا،« افغانستان، اقوام ـ کوچ نشینی»، مقاله روابط میان قومی بین کوچ نشینان و اسکان یافته ها در ایران و افغانستان، ترجمه حسن خباز زاده، چاپ تهران، ١٣٧٢

3-دایرة المعارف جهان اسلام،زیر عنوان چادر نشینی.

4-مسعودی،علی بن حسین،مروج الذهب،ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد اول، چاپ هفتم ،تهران،انتشارات علمی وفرهنگی،1382

5- فردیناند ،کلاوس ،« افغانستان، اقوام ـ کوچ نشینی»،مقاله کوچ نشینی در افغانستان، ترجمه حسن خباززاده، ، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوی،١٣٧٢

6- دیوید مورگان‌، ایران‌ در قرون‌ وسطی، ترجمه عباس‌ مخبر، تهران‌، 1373

7- کورنا،لورل،افغانستان،ترجمه فاطمه شاداب، چاپ اول،تهران،انتشارات ققنوس،1383

8-بالان، دانیل ،« افغانستان، اقوام ـ کوچ نشینی»،مقاله کوچ نشینان و میزبانان یکجانشین در کوههای هندوکش مرکزی و غربی، افغانستان ، ترجمه دکتر حسین بابائی و سید مهدی سیدی، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوی، ١٣٧٢

9-دوپری،لوئیس،افغانستان(تاریخ و جغرافیا)،ترجمه جعفر رسولی،چاپ اول،،قم،چاپخانه علمیه،1379

10- امیر عبد الرحمان خان، تاج التواریخ ج 1و2،چاپ اول،کابل،انتشارات میوند،1382

11- فرهنگ،میر محمد صدیق،افغانستان در پنج قرن اخیر،ج1و2و3چاپ اول،،قم،انتشارات احسانی،1375

12- پی-جی میتلند ،تحقیقی در باره هزاره ها و هزارستان"گزارش کمیسون سر حدی افغان و انگلیس"،از سالهای 1889-1878م ،ترجمه محمد اکرم گیزابی،مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان،چاپ اول،1376

13- غبار،میر غلام محمد،افغانستان در مسیر تاریخ،جلد دوم،چاپ دوم،قم،انتشارات احسانی،1375

14- دولت آبادی،بصیر احمد،شناسنامه افغانستان،چاپ دوم،تهران،انتشارات عرفان،1383

15-فردیناند، کلاوس، ،« افغانستان، اقوام ـ کوچ نشینی»، مقاله نقش سودا و سوداگری در روند مدرنیزه شدن کوچ نشینان پشتون در افغانستان ، ترجمه حسین بابائی، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوی، ١٣٧2

16- غبار،میر غلام محمد،افغانستان در مسیر تاریخ،انتشارات جمهوری،چاپ اول،تهران،1378،بخش منتشر شده توسط حشمت خلیل غباردر آمریکا

17-دو پلانول،گزاویه،کوچ نشینان و شبانان،ترجمه و تلخیص دکتر محمد حسین پاپلی یزدی،تهران،انتشارات سمت،1383

18-افغانان جای،فرهنگ،نژاد،مونت استوارت الفنستون،ترجمه محمد آصف فکرت،بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی،چاپ دوم،1379

19- بالان وکیفر ،« افغانستان، اقوام ـ کوچ نشینی»،مقاله کوچ نشینی وخشکسالی در افغانستان:مورد کوچ نشینی پشتون دشت ناور، ترجمه ابوالحسن سرومقدم، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوی، 

هیچ نظری موجود نیست: